مواج و متلاطم و موجدار. (ناظم الاطباء) : نیل و فرات و دجله و جیحون موج زن با کف راد او چو سرابند هر چهار. سوزنی. خط کفش به صورت جوی است و جوی نیست بحر است لیک موج زن از گوهر سخاش. خاقانی. خاک منی ̍ ز گوهر تر موج زن چو آب از چشم هر که خاکی و آبیست گوهرش. خاقانی. دریای پرعجایب وز اعراب موج زن از حلّها جزیره و از مکّه معبرش. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 216). وان شدن چون محیط موج زنش عاقبت ماندن آب در دهنش. نظامی. - موج زن شدن، تموج. خیزاب برداشتن. پدید آمدن خیزابه. متلاطم گشتن. متموج شدن: ز خون دلیران به دشت اندرون چو دریا زمین موج زن شد ز خون. فردوسی
مواج و متلاطم و موجدار. (ناظم الاطباء) : نیل و فرات و دجله و جیحون موج زن با کف راد او چو سرابند هر چهار. سوزنی. خط کفش به صورت جوی است و جوی نیست بحر است لیک موج زن از گوهر سخاش. خاقانی. خاک مِنی ̍ ز گوهر تر موج زن چو آب از چشم هر که خاکی و آبیست گوهرش. خاقانی. دریای پرعجایب وز اعراب موج زن از حلّها جزیره و از مکّه معبرش. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 216). وان شدن چون محیط موج زنش عاقبت ماندن آب در دهنش. نظامی. - موج زن شدن، تموج. خیزاب برداشتن. پدید آمدن خیزابه. متلاطم گشتن. متموج شدن: ز خون دلیران به دشت اندرون چو دریا زمین موج زن شد ز خون. فردوسی
موج نو سینمای فرانسه (Nouvelle Vague یا New Wave) به یک جنبش سینمایی در فرانسه در دهه ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ اشاره دارد که به عنوان یکی از مهم ترین و تأثیرگذارترین جنبش های سینمایی در تاریخ تلقی می شود. این جنبش توسط گروهی از کارگردانان و نویسندگان جوان فرانسوی شکل گرفت که با شکل گیری یک استودیو مستقل و استفاده از تکنیک ها و سبک های نوین در ساخت فیلم، از جمله فریم های متحرک و داستان گویی غیرخطی، بنیان گذاری شد. ویژگی های اصلی موج نو سینمای فرانسه عبارتند از: 1. آزادی ایدئولوژیک : این جنبش بر خلاف سینمای متعارف آن زمان، مستقل از هنجارها و استراتژی های تجاری بود و به دنبال اصالت و نوآوری در بیان هنری بود. 2. استفاده از تکنیک های نوین : از جمله استفاده از دوربین در دست و حرکات دوربین فعال، نوآوری در مونتاژ، و استفاده از صدا و موسیقی به نحوی که به شیوه های جدید و آزادتر به بیان داستان کمک می کردند. 3. تمرکز بر شخصیت ها و درون مایه ها : تمایل به تمرکز بر شخصیت های پیچیده و پرگون، و بررسی عمیق درون مایه های ذهنی آنها بود. 4. استفاده از بازیگران غیرحرفه ای : گاهی این جنبش از بازیگران غیرحرفه برای برجسته کردن واقع گرایی داستان هایش استفاده می کرد. 5. معرفی مفاهیم جدید : این جنبش به معرفی مفاهیم جدیدی مانند «سینما خودآگاهی» (Cinema Verite) کمک کرد که بعدها در جهان سینما به عنوان نظریه های مهم مورد توجه قرار گرفت. به عنوان نمونه، کارگردانانی مانند فرانسوا تروفو، جان-لوک گودار، آنی موریا، و کلود شابرول به عنوان نخستین نمایندگان این جنبش به شمار می روند که با آثاری همچون «آخرین انفاس» (The 400 Blows)، «خوشبختی» (Happiness)، «الودارد» (Alphaville) و «خداحافظ کاپیتان» (Goodbye, Captain) شناخته شده اند. جنبشی در سینمای فرانسه که از اواخر دهه 1950 شروع شد و در 1962 به اوج خود رسید. این جنبش خواستار ابداع موضوعی و تکنیک ها و روش های فیلم سازی بود. این جنبش از سوی گروهی از جوانان سینما دوست فرانسوی آغاز شد که عمده آنها، فعالیت های سینمایی خود را با تحلیل و بررسی سینما و فیلم ها و نوشتن نقد به ویژه در نشریه کایه دو سینما آغاز کرده بودند. این جنبش از طرفی به دلیل برخورد با سینمای سنتی و فوق العاده احساسات گرای فرانسه و از طرف دیگر به دلیل گرایش آنها به نوعی سینمای شخصی، شکل گرفت
موج نو سینمای فرانسه (Nouvelle Vague یا New Wave) به یک جنبش سینمایی در فرانسه در دهه ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ اشاره دارد که به عنوان یکی از مهم ترین و تأثیرگذارترین جنبش های سینمایی در تاریخ تلقی می شود. این جنبش توسط گروهی از کارگردانان و نویسندگان جوان فرانسوی شکل گرفت که با شکل گیری یک استودیو مستقل و استفاده از تکنیک ها و سبک های نوین در ساخت فیلم، از جمله فریم های متحرک و داستان گویی غیرخطی، بنیان گذاری شد. ویژگی های اصلی موج نو سینمای فرانسه عبارتند از: 1. آزادی ایدئولوژیک : این جنبش بر خلاف سینمای متعارف آن زمان، مستقل از هنجارها و استراتژی های تجاری بود و به دنبال اصالت و نوآوری در بیان هنری بود. 2. استفاده از تکنیک های نوین : از جمله استفاده از دوربین در دست و حرکات دوربین فعال، نوآوری در مونتاژ، و استفاده از صدا و موسیقی به نحوی که به شیوه های جدید و آزادتر به بیان داستان کمک می کردند. 3. تمرکز بر شخصیت ها و درون مایه ها : تمایل به تمرکز بر شخصیت های پیچیده و پرگون، و بررسی عمیق درون مایه های ذهنی آنها بود. 4. استفاده از بازیگران غیرحرفه ای : گاهی این جنبش از بازیگران غیرحرفه برای برجسته کردن واقع گرایی داستان هایش استفاده می کرد. 5. معرفی مفاهیم جدید : این جنبش به معرفی مفاهیم جدیدی مانند «سینما خودآگاهی» (Cinema Verite) کمک کرد که بعدها در جهان سینما به عنوان نظریه های مهم مورد توجه قرار گرفت. به عنوان نمونه، کارگردانانی مانند فرانسوا تروفو، جان-لوک گودار، آنی موریا، و کلود شابرول به عنوان نخستین نمایندگان این جنبش به شمار می روند که با آثاری همچون «آخرین انفاس» (The 400 Blows)، «خوشبختی» (Happiness)، «الودارد» (Alphaville) و «خداحافظ کاپیتان» (Goodbye, Captain) شناخته شده اند. جنبشی در سینمای فرانسه که از اواخر دهه 1950 شروع شد و در 1962 به اوج خود رسید. این جنبش خواستار ابداع موضوعی و تکنیک ها و روش های فیلم سازی بود. این جنبش از سوی گروهی از جوانان سینما دوست فرانسوی آغاز شد که عمده آنها، فعالیت های سینمایی خود را با تحلیل و بررسی سینما و فیلم ها و نوشتن نقد به ویژه در نشریه کایه دو سینما آغاز کرده بودند. این جنبش از طرفی به دلیل برخورد با سینمای سنتی و فوق العاده احساسات گرای فرانسه و از طرف دیگر به دلیل گرایش آنها به نوعی سینمای شخصی، شکل گرفت
اختلاف بسیار جزئی داشتن (معمولاً در جملۀ منفی استعمال شود) : قیافه اش با قیافۀ او مو نمیزند، یعنی کوچکترین اختلافی ندارد. (از یادداشت مؤلف) ، در نهایت استقامت و راستی بودن. در استقامت اندک کجی نداشتن. در یک ردیف مستقیم قرار داشتن: رج آجرها که چیده است مو نمی زند، بر یک امتداد است، در نهایت حساسیت بودن و جزئی اختلاف را نشان دادن چنانکه ترازوئی دقیق
اختلاف بسیار جزئی داشتن (معمولاً در جملۀ منفی استعمال شود) : قیافه اش با قیافۀ او مو نمیزند، یعنی کوچکترین اختلافی ندارد. (از یادداشت مؤلف) ، در نهایت استقامت و راستی بودن. در استقامت اندک کجی نداشتن. در یک ردیف مستقیم قرار داشتن: رج آجرها که چیده است مو نمی زند، بر یک امتداد است، در نهایت حساسیت بودن و جزئی اختلاف را نشان دادن چنانکه ترازوئی دقیق
ماه ایران باستان، مطابق تقریباً شباط و فوریه. (یادداشت مرحوم دهخدا). یکی از اسامی نه ماهی که در کتیبۀ بیستون ذکر شده ’مرغ زن’ است و آن ماه دوم از زمستان (انامک - مرغ زن - وی یخن) بوده است و ظاهراً معنی چمن زن میدهد. (از تاریخ ایران باستان ص 1499)
ماه ایران باستان، مطابق تقریباً شباط و فوریه. (یادداشت مرحوم دهخدا). یکی از اسامی نه ماهی که در کتیبۀ بیستون ذکر شده ’مرغ زن’ است و آن ماه دوم از زمستان (انامک - مرغ زن - وی یخن) بوده است و ظاهراً معنی چمن زن میدهد. (از تاریخ ایران باستان ص 1499)
یکی از ماههای فرس. یکی از نه ماهی که ذکر آنها در کتیبۀ بیستون از داریوش کبیر آمده است. ترجمه عبارت کتیبه در این مورد چنین است: اهورمزدا مرا یاری کرد بفضل اهورمزد ویندفرن بابل را گرفت و آن را به اطاعت در آورد. ماه مرگ زن روز 22 بود که ازخ که خود را بخت نصر می نامید دستگیر شد. با توجه به فتح بابل زمان این ماه را می توان تعیین کرد. و رجوع به تاریخ ایران باستان ص 548 و خرده اوستا ص 207 شود
یکی از ماههای فرس. یکی از نه ماهی که ذکر آنها در کتیبۀ بیستون از داریوش کبیر آمده است. ترجمه عبارت کتیبه در این مورد چنین است: اهورمزدا مرا یاری کرد بفضل اهورمزد ویندفرن بابل را گرفت و آن را به اطاعت در آورد. ماه مرگ زن روز 22 بود که ازخ که خود را بخت نصر می نامید دستگیر شد. با توجه به فتح بابل زمان این ماه را می توان تعیین کرد. و رجوع به تاریخ ایران باستان ص 548 و خرده اوستا ص 207 شود
آن که با مشت می زند و صدمه و آسیب می رساند. (ناظم الاطباء). که سر پنجۀ قوی دارد. که با مجموع انگشتان گره کرده دیگری را زخم زند. که مشت زدن حرفۀ اوست، غلام نازنین که خواجه را مشت زند. (آنندراج). که عمل مشت و مال را بعهده گیرد: غلام آبکش باید و خشت زن بود بندۀ نازنین مشت زن. سعدی. و رجوع به مشت زدن معنی دوم شود. - امثال: مشت زن دیگر است و تیغزن دیگر. (از مجموعۀ امثال چ هند از آنندراج). ، کشتی گیر، چه معمول کشتی گیران است که قبل از کشتی بر دوش و بازوی خود مشت زنی کنند تا بدن سخت و استوار شود. (غیاث) (آنندراج) ، کشتی گیر و پهلوانی که در کشتی گرفتن مشت می زند. (ناظم الاطباء). مشت باز: مشت زنی را حکایت کنند که از دهر مخالف به فغان آمده بود. (گلستان). یکی مشت زن بخت و روزی نداشت نه اسباب شامش مهیا نه چاشت. (بوستان). مهابتی از مشت زن در دل گرفتند. (گلستان). و رجوع به مشت باز شود
آن که با مشت می زند و صدمه و آسیب می رساند. (ناظم الاطباء). که سر پنجۀ قوی دارد. که با مجموع انگشتان گره کرده دیگری را زخم زند. که مشت زدن حرفۀ اوست، غلام نازنین که خواجه را مشت زند. (آنندراج). که عمل مشت و مال را بعهده گیرد: غلام آبکش باید و خشت زن بود بندۀ نازنین مشت زن. سعدی. و رجوع به مشت زدن معنی دوم شود. - امثال: مشت زن دیگر است و تیغزن دیگر. (از مجموعۀ امثال چ هند از آنندراج). ، کشتی گیر، چه معمول کشتی گیران است که قبل از کشتی بر دوش و بازوی خود مشت زنی کنند تا بدن سخت و استوار شود. (غیاث) (آنندراج) ، کشتی گیر و پهلوانی که در کشتی گرفتن مشت می زند. (ناظم الاطباء). مشت باز: مشت زنی را حکایت کنند که از دهر مخالف به فغان آمده بود. (گلستان). یکی مشت زن بخت و روزی نداشت نه اسباب شامش مهیا نه چاشت. (بوستان). مهابتی از مشت زن در دل گرفتند. (گلستان). و رجوع به مشت باز شود
چوب زننده. ضربه واردکننده با چوب: که تابر ما زمانه چوب زن بود فلک چوبک زن چوبینه تن بود. نظامی. ، فراش: قیصر شرابدارت و چیپال چوبزن خاقان رکابدارت وفغفور پرده دار. منوچهری
چوب زننده. ضربه واردکننده با چوب: که تابر ما زمانه چوب زن بود فلک چوبک زن چوبینه تن بود. نظامی. ، فراش: قیصر شرابدارت و چیپال چوبزن خاقان رکابدارت وفغفور پرده دار. منوچهری
سدی کشیده در پیش معظم آب دریا کم کردن قوت موج را. سدی که نزدیک بعضی بندرها بندند برای کم قوت کردن موجهای دریا. (یادداشت مؤلف). دیواره ای محکم که برابر آب دریا بندند تا فشار موج را بگیرد و از زیر آب رفتن زمینهای ساحل به هنگام طوفان جلوگیری کند
سدی کشیده در پیش معظم آب دریا کم کردن قوت موج را. سدی که نزدیک بعضی بندرها بندند برای کم قوت کردن موجهای دریا. (یادداشت مؤلف). دیواره ای محکم که برابر آب دریا بندند تا فشار موج را بگیرد و از زیر آب رفتن زمینهای ساحل به هنگام طوفان جلوگیری کند
تموج. پدید آمدن خیزاب بر دریا. تلاطم. پیدا آمدن کوهۀ آب دریا. (از یادداشت مؤلف). مور. (منتهی الارب). متموج شدن، برآمدگی های پیاپی در سطح آب دریا یابرکه و غیره بر اثر وزش باد پیدا آمدن: بدانست کو موج خواهد زدن کس از غرق بیرون نخواهد شدن. فردوسی. گویی که سبز دریا موجی زد وز قعر برفکند به سر گوهر. ناصرخسرو. به وقت مکرمه بحر کفش چو موج زدی حباب وار بدی هفت گنبد خضرا. خاقانی. قلزم تیغها زده موج به قلع باب کین زاده ز موج تیغها صاعقه زای معرکه. خاقانی. طاس چو بحر بصره بین جزر و مدش به جرعه ای ساحل خاک را ز در موج عطای نو زند. خاقانی. جهانجوی چون دید کز لشکرش همی موج دریا زند کشورش. نظامی. یا ز دریای جلالت ناگهان موجی زده جمله را در قعر بحر بیکران انداخته. عراقی. تخمط، موج زدن دریا. (یادداشت مؤلف). عباب، موج زدن دریا. (تاج المصادر بیهقی). موج، موج زدن آب. (تاج المصادر بیهقی). جیشان، جیش، موج زدن دریا. (تاج المصادر بیهقی). - موج خون زدن سر تیغ، غرقه به خون شدن تیغ و خون چکیدن از آن بسبب قتل و کشتار بسیار: گرنه دریاست گوهر تیغش موج خون چون زند سر تیغش. خاقانی. - موج زدن خون، کنایه است از خونریزی بسیار به سبب کشته شدن افراد بسیار: همی موج زد خون در آن رزمگاه سری زیر نعل و سری با کلاه. فردوسی. - موج زدن خون دل (یا خون در دل) ، دلخون شدن، کنایه است از سخت اندوهگین و ماتمزده شدن: خون دل زد به چرخ چندان موج که گل از راه کهکشان برخاست. خاقانی. جای آن است که خون موج زند در دل لعل زین تغابن که خزف می شکند بازارش. حافظ. - موج زدن لشکر، کنایه است از بسیاری عدد سپاهیان که حرکت به انبوه آنان چون موج آب نماید: دریایی دید از لشکر که موج می زند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 409)
تموج. پدید آمدن خیزاب بر دریا. تلاطم. پیدا آمدن کوهۀ آب دریا. (از یادداشت مؤلف). مور. (منتهی الارب). متموج شدن، برآمدگی های پیاپی در سطح آب دریا یابرکه و غیره بر اثر وزش باد پیدا آمدن: بدانست کو موج خواهد زدن کس از غرق بیرون نخواهد شدن. فردوسی. گویی که سبز دریا موجی زد وز قعر برفکند به سر گوهر. ناصرخسرو. به وقت مکرمه بحر کفش چو موج زدی حباب وار بدی هفت گنبد خضرا. خاقانی. قلزم تیغها زده موج به قلع باب کین زاده ز موج تیغها صاعقه زای معرکه. خاقانی. طاس چو بحر بصره بین جزر و مدش به جرعه ای ساحل خاک را ز در موج عطای نو زند. خاقانی. جهانجوی چون دید کز لشکرش همی موج دریا زند کشورش. نظامی. یا ز دریای جلالت ناگهان موجی زده جمله را در قعر بحر بیکران انداخته. عراقی. تخمط، موج زدن دریا. (یادداشت مؤلف). عباب، موج زدن دریا. (تاج المصادر بیهقی). موج، موج زدن آب. (تاج المصادر بیهقی). جیشان، جیش، موج زدن دریا. (تاج المصادر بیهقی). - موج خون زدن سر تیغ، غرقه به خون شدن تیغ و خون چکیدن از آن بسبب قتل و کشتار بسیار: گرنه دریاست گوهر تیغش موج خون چون زند سر تیغش. خاقانی. - موج زدن خون، کنایه است از خونریزی بسیار به سبب کشته شدن افراد بسیار: همی موج زد خون در آن رزمگاه سری زیر نعل و سری با کلاه. فردوسی. - موج زدن خون دل (یا خون در دل) ، دلخون شدن، کنایه است از سخت اندوهگین و ماتمزده شدن: خون دل زد به چرخ چندان موج که گل از راه کهکشان برخاست. خاقانی. جای آن است که خون موج زند در دل لعل زین تغابن که خزف می شکند بازارش. حافظ. - موج زدن لشکر، کنایه است از بسیاری عدد سپاهیان که حرکت به انبوه آنان چون موج آب نماید: دریایی دید از لشکر که موج می زند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 409)